جدول جو
جدول جو

معنی کرشمه ریز - جستجوی لغت در جدول جو

کرشمه ریز
کرشمه دار. که ناز و کرشمه به کار آرد. کرشمه ریزنده. کرشمه باز. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کرشمه باز شود
لغت نامه دهخدا
کرشمه ریز
آنکه کرشمه کند معشوقی که غمزه آرد: (داری تو کرشمه باز سر مست سر رشته هجر و وصل در دست) (ابوالفیض فیاضی)
تصویری از کرشمه ریز
تصویر کرشمه ریز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کِ رِ مَ / مِ)
عمل کرشمه ریز. کرشمه بازی. (فرهنگ فارسی معین) :
کرشمه ریزیت از حد گذشت بر دلها
کرشمه زار ترا من چه چاره خواهم کرد.
محمد عرفی (از آنندراج).
رجوع به کرشمه بازی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَثْ ثُ اَ)
کرشمه طرازنده. کرشمه باز. (فرهنگ فارسی معین). کرشمه آرا:
گل می تراود ز دل و دیده تا نظر
بر نرگس کرشمه طرازش فکنده ام.
طالب آملی (از آنندراج).
رجوع به کرشمه باز شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ وَ گُ سِ / سَ)
آنکه کرشمه کند. معشوقی که غمزه آرد. (فرهنگ فارسی معین). بکاربرندۀ ناز و کرشمه:
داری تو کرشمه باز سرمست
سررشتۀ هجر و وصل در دست.
ابوالفیض فیاضی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرشمه ریزی
تصویر کرشمه ریزی
کرشمه بازی: (کرشمه ریزیت از حد گذشت بر دلها کرشمه زار ترا من چه چاره خواهم کرد ک) (عرفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشمه طراز
تصویر کرشمه طراز
کرشمه باز: (گل می تراودم ز دل و دیده تا نظر بر نرگس کرشمه طراز ش فکنده ام) (طالب آملی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرشمه باز
تصویر کرشمه باز
آنکه کرشمه کند معشوقی که غمزه آرد: (داری تو کرشمه باز سر مست سر رشته هجر و وصل در دست) (ابوالفیض فیاضی)
فرهنگ لغت هوشیار
شیوه پرداز، طناز، عشوه ساز، عشوه گر، غماز، کرشمه پرداز، کرشمه ریز، کرشمه ساز، کرشمه طراز، کرشمه گر
فرهنگ واژه مترادف متضاد